نظریهپردازان انقلاب و سیاستگذاران معاصر، میکوشند تحولات انقلابی غیرمنتظره را درک کنند. آموزه مهدویت و ماهیت انقلاب مهدوی در فرهنگ شیعه برای بسیاری از آنها، بسیار پیچیده و اسرارآمیز مینماید. مقاله حاضر، کوششی است در عرضه مفهومی نظری درباره انقلاب، بررسی صحت کاربرد این واژه درباره خروج امام مهدی4، تبیین عوامل و پارادایمهای وقوع هر انقلاب با تکیه بر ارکان سهگانه انقلاب (مردم، رهبری، ایدئولوژی) و تطبیق آنها با انقلاب مهدوی. در این زمینه، تلاش میشود که مدلهای نظریههای انقلاب در مورد انقلابهای بزرگ معاصر، با انقلاب قائم منتظر4 آزموده و میزان انطباق یا عدم انطباق آن با این مدلها نشان داده شود. نگارنده اذعان میکند که انقلاب مهدوی به عنوان «آخرین انقلاب» و «انقلابی آخر»، ماهیتی خاص دارد و در قالب مدلهای نظریهپردازی معاصر، به آسانی تحلیل نمیشود؛ اما با استناد به ضرورت شناسایی و شناساندن انقلاب مهدوی در قالب مفاهیم متداول فلسفه سیاسی امروز، مقصود این دفتر آن است که نشان دهد این انقلاب بزرگ جهانی، همانند دیگر انقلابهای اجتماعی، برآیند و مبتنی بر قدرت تبیینی عوامل نارضایتی گسترده مردمی و رهبری کاریزمایی امام معصوم4 است و به پشتوانه ایدئولوژی ساختارشکن شیعی محقق و پیروز خواهد شد.