آموزههای مهدویت به تأملاتی تازه نیاز دارد؛ تأملاتی در ساختار این اندیشه، تا آن را از قالب پراکندههایی زیبا به سیمای سازمانی پربار درآورد. اندیشۀ مهدویت، شعاعی از پرتوی اصل امامت است که سازمانی بس دقیق و ظریف بر آموزههای آن حکومت میکند. در بازاندیشی این مفهوم باید به ابهامات و سؤالات، توجهی وافر داشت که گاه در میان این سؤالات نیمی از جواب و پیشطرحی از ساختار نهفته است. این نوشتار تلاش کرده تا گامی در این مسیر بردارد و پایههای اندیشۀ مهدویت را در معارف تربیتی و ولایی ترسیم نموده و اهداف امامت را در عرصه تربیت افراد، روابط میان مؤمنان و کلّیت جامعه مشخص کند. ترسیم مبانی و اهداف امامت و مهدویت، مقدمۀ مناسب و لازمی است برای درک اصولی که امام7 در حرکت عظیم خویش به آن وفادار است. با تبیین این اصول، ساختاری ترسیم میشود که پایهای است برای توضیح تفاوت میان مشی معصومین: و گامی است برای درک حکمتهای نهفته در هر یک. این نوشتار، آغازی است بر سلسلهای از تأملات که میکوشد تا بابی از حکمتهای غیبت را بگشاید و طرحی را در میان آموزههای مهدویت دراندازد.