با ظهور مدرنیته، بحران معنا گریبانگیر انسان آخرالزمانی گشته است. نگرش انسانگرا، معناداری زندگی را عمدتاً در گرو خودمختاری و استقلال آدمی میداند و ارزشهای دینی را نفی میکند. از سویی رنج و درد در حیات انسانی، پناهگاهی برای ادعاهایی مبنی بر گزاف دانستن جهان، بیمعنایی زندگی و حتی الحاد بوده است. با عطف نظر به این مسئله که حکومت موعود، تحقق اراده الهی و وعده خداوند به همه امتهای پیشین است این پرسش مطرح میگردد که معنای زندگی در عصر ظهور چیست و با چه مؤلفههایی از دوران دیگر حکومتهای الهی متمایز است. یافتههای پژوهش نشان داد معنای دینی زندگی در آن عصر، در مقایسه با دیگر دورههای تاریخی حاکمیت دین، از رشد کمی و کیفی همه شاخصهها برخوردار است و تابعی از تحول معرفتی، جامعهشناختی، تکوینی و روانشناختی است که برآیند آنها به پیوند وجودی انسان با امام میانجامد. شبکههایی از غایات جزیی در فرآیندی معنادار به تولید معنای نهایی دست میزنند و معنای زندگی از وجود یک شخص انسانی برتر، نشات میگیرد، پرسش «معنا چیست؟» جای خود را به «معنا کیست؟» میدهد و با تامین شاخصهای وجودی معناداری، حیات طیبه در پناهجویی و ارتباط با امام در حکومت مهدوی تحقق مییابد.